"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

1/30/10


من می خندم


مشکل اینجاست که کسی توی شوخی که می کنی شریک نمی شه






گفتی:دیشب فقط می خواستم جیغ بزنم اونقدر که رگ های مغزم پاره بشن

هرچقدر هم خودت بهم بگی

پسره هم گناه داره و غصه می خوره

و فرشته ی بال سوخته و از این حرفها هست

من از سرتا پاهاش بیزارم

از اینکه به تویی که از نخود هم کمتر اعتماد به نفس داری

یکهویی و بدون مقدمه بگوید که دیگه برای من ارزش نداری

به تویی که تا همین شب قبلش بهت می گفت عسلم و خانومی و از این حرفها





باشه!

گیرم من نفهم !

تا حالا نه با پسری بودم نه معنی مثلا عشق را فهمیدم!





















اما






تو احمق احساساتی نباش

1/27/10


cut

اولین نفر متاهل از گروه دوستان 7 نفری را بهت معرفی می کنم


من تصمیم گرفتم با یخچالمون ازدواج کنم



واقعا بی دردسر تر هست




می فهمی که؟

اون دوتا همدیگر را می پرستند

به گونه ای عجیب



من واقعا سر از کار دخترا در نمیارم


من هنوز نمی دونم پسر مربوطه چه شکلی هست



هیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

مامان خیلی با خودش کار کرد تا سر 95 درصد افت معدل

و معدل هفده و شصت و سه صدم سر داد را نکشید بهم

تازگی ها زیاد با خودش کار می کنه



می فهمی که؟

گفت پوستر المپیک برلینی را که طراحی کردی

با یک سری تغییرات کوچیک تبدیل می کنیم

به پوستر مقاومت برای دهه ی فجر



دیدم که یکهو وا رفتی







خانم کارگاه گرافیک علاوه بر کابوس یک احمق بزرگه

خودت را اذیت نکن

1/18/10


چرا دوباره تنها شدی دختر؟



بهم نگو که شما دوتا دوباره تصمیم گرفتید

که برای هم مهم نباشید

حق با من بود

همیشه حق با من هست



من یک احمق بزرگم



و تو افتخار می کنی که با یک احمق دوستی

1/13/10


باورم نمی شه!

یکسال و نیم تمومه که دارم حرفهاتون را گوش می کنم

همتون بدبخت هستید

وبدون هدف

و زندگی هم بی معنی

و همتون اخرش خسته اید و ناامید و افسرده

ولتون کنند همتون می خواهید خودکشی کنید


این حرفها را فقط برای من می زنید

چون ...ما احساس گناه نمی کنیم وقتی با تو حرف می زنیم

تو از معدود افرادی هستی که احساس راحتی باهاش می کنیم



دلم می خواست به جای اینکه برام اه و ناله کنی و

بگی هیچ کسی را نداری و هیچ کس دوستت نداره

بهم بگی پسری هست

که خیلی برایش ارزش قائلی و دوستش داری

و دوستت داره و احساستون هم واقعی هست



باورم نمی شه





خودم قبول کردم همیشه دیوار باشم

می دونی؟؟؟؟؟

من دلم یک کم مهمونی می خواد

یک کم دوست های دختر

یک کوچولو پسر


یک عالمه شعله

یک عالمه مسافرت



به نظرت من ترجیح می دم مغزم به جای سرم جای دیگه ای از بدنم وجود داشته باشه؟؟؟

می گه :من ویکی پدیا هستم!هرچی می خوای از من بپرس
می پرسم:چی باعث شده به این نتیجه برسی
فلان موضوع قابل توجه تر از اون یکی دیگه هست؟
لبخند می زنه واز من فاصله می گیره






سرحد حماقت و خودبزرگ بینی یک پسر چقدر می تونه باشه؟
کسی مجبورت کرده اینطوری حرف بزنی؟
من؟؟؟؟
احمق



می فهمی چی می گم؟؟

می دونی؟

بابا گفت من زیادی خودم را در گیر احساسات مسخر ه می کنم

درگیر حس بی حوصلگی و بی هدفی و بی انگیزه بودن

گفت فقط خودم می تونم خودم را بیرون بکشم

به موضوع مورد علاقه ام چنگ بزنم و شرایطم را بپذیرم


من دچار روز مرگی هستم

و اون هم از صبح تا عصر شرکت هست

و بعدش پیاده روی

و بعدش کتاب

اون به کتاب چنگ می زنه و دیوونه خوندن و فکر کردنه


من هم به موهام چنگ می زنم و منتظر معجزه ام








احمقم

1/8/10


1/7/10


همیشه من را اینطوری می بینی

در حال ناپدید شدن

دست زیر چونه

و خواب




احمق

از یک سال قبل حتی سرسوزنی هم تغییر نکردی

همون حرفها

تنهایی
فریب خوردی این همه مدت
دلت شکسته چون دختره ترکت کرده

فقط خودتی و شعرهات

و اینکه مرد تنها می میره

چون طبیعت مرد این هست

و بلاخره جولیتت را پیدا می کنی



دلم می خواست سرت را می کردم توی سوراخ توالت فرنگی و پاهات همینطور توی هوا تکون می خوردند

چقدر کیف می داد نه؟











احمق

1/2/10


خفه شو

من اینجا نشسته ام

و خیلی نزدیک به من

مردم توی خیابون کشته می شوند

من توی ایرانم

ولی نمی دونم چرا همیشه وقتی توی اخبار اون صحنه ها را نشون می دهند

احساس می کنم چقدر

دورم از همه چیز

از مردم

از این اتفاقات

من چی ام؟

چون راه حل مورد علاقه ام فرار کردنه ایندفعه هم فرار می کنم از همه چیز؟

چون ترسو هستم؟

یا چون نمی خوام اتفاقاتی که سال 63 توی فامیل افتاد دوباره تکرار بشه؟



احمق

می دونی هیچ کس؟

تو تنها دوستی بودی که لازم نبود جلویش تظاهر کنم که من با بقیه فرق می کنم