"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

4/28/12

مسافرت شیراز یک موهبت بود
پر شدم از جاهای خالی پر شده



:):



گاهی وقت ها یک جمله می گی
یک کلمه
که بهم یاد اوری می کنه
مطئنم می کنه
که هنوزشین هستی
شین 

خاطره نشدی هنوز





با یک فوج دختر ناامید سرو کار دارم
همه یک جوری غصه دار و تنها
و خسته
و درک نشده




دیگه نمی تونم حتی لبخند بزنم
و بگم می گذره
بلاخره تموم می شه
لباس محلی قشقایی ام
شده معشوقم
هر از چند دقیقه ای رویش دست می کشم
نوازشش می کنم
لمسش می کنم
به صدای خش خش اش گوش می دم



دوست دارم حتی شب هم باهاش بخوابم
گیر کردم وسط یک هیچ جا
نمی تونم احساس ها ی واقعی ام را به ادم های اطرافم بگم
چون می ترسم از دستشون بدم



:(:
جاه طلبی هام 3تا هستند
اول اینکه سر کلاسی یا جای عمومی حالم بد بشه
دوم اینکه یک روزی یک جایی غش کنم
سوم اینکه ناپدید بشم



کلا ادم ارمان گرایی هستم



:دی

4/15/12

"به جا درد مشترک حس مشترک"

یک سیلی بود
گاهی وقت ها لازمه بقیه بهم سیلی بزنند
مال خودم تاثیرشون را از دست دادند

4/5/12

دو سه سال پیش فکر نمی کردم دو سه سال بعدی 
همون زندگی را خواهم داشت که دارم
فکر نمی کردم همون جایی بمونم که هستم
خوب خودم تغییر نکردم
دلیلی نداره روابطم
مکانم و چیزهای دیگه تغییر کنه
زیر باران راه می رم
به این فکر می کنم که دلم می خواد یک عالم حرف بزنم
حرف بزنم و حرف بزنم
بعد چترم را باز می کنم
چون تا مغز استخون خیس شدم
و به این فکر می کنم فقط دلم می خواد حرف بزنم
ولی حرفی برای گفتن ندارم





Whatever..
I think im too real to be loved
 by someone like Howl
 :D