"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

1/31/14






Day after day, alone on the hill
The man with the foolish grin is keeping perfectly still
But nobody wants to know him
They can see that he's just a fool
As he never gives an answer
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

Well on the way, head in a cloud
The man of a thousand voices talking percetly loud
But nobody ever hears him
Or the sound he appears to make
And he never seems to notice
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

And nobody seems to like him
They can tell what he wants to do
And he never shows his feelings
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

He never listen to them
He knows that they're the fools
They don't like him
The fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around




1/30/14

با الف می رویم دور دور
الف با چشمهای روشن
پالتوی یقه خز دار
و عشق به موسیقی 
سیگار می کشیم
از ز حرف می زنیم
از بزرگ شدن
خانم شدن
و اینده
در دوجا الف نزدیک است
که به کشتنمان دهد
فقط می خندیم
  وبه سیگارمان پک می زنیم
شام می خوریم
و بعد از هم جدا می شویم


الف بر می گردد به زندگی اش در کنار موسیقی
و اماده شدن برای تهران رفتن
و من برمی گردم همین جا
برای چندمین بار

1/15/14




و شین حق با تو بود بهتر بود اول حرف می زدم و بعد محترمانه
ناپدید می شدم اما اصولا روشم این است ، ساکت می شوم
و عصبانی  یا می گذرم ،فراموش می کنم و سعی می کنم
همان ادم قبلی رابطه ام باشم! احتمالا از خجالتم ناشی می شود
 یا از این هیچی بزرگی که در وجودم ریشه دوانده شاید هم لوسم
سی درصد هم منتظرم طرف مقابلم یقه ام را بگیرد و توی 
صورتم فریاد بزند که اخر تو چه مرگت شده است
و انقدر منتظر بنشیند تا حرف بزنم
یا اطمینان داشته باشم که وقتی ناپدید می شوم
دنبالم بگردد منتظرم باشد
می توانستم بگویم حسادت هیولایی است
ارام می خزد و تمام وجود را می گیرد
که باعث می شود از تو متنفر بشوم و از خودم
از تو که دوست های جدید پیدا می کنی 
عکس می گیری و عنوان می زنی"نیمه ی دیگرم"از اینکه
دوست صمیمی پیدا می کنی و تغییر می کنی
امکانش بود برایت بگویم
که همیشه ارزویم این بوده که تصویر کلیشه ای
دوست صمیمی تا ابد را در کنارم داشته باشم بجای کتابهایم و تنهایی ام
فریاد بزنم  که من نه می دوم نه به جایی برخورد می کنم
و نه می شکنم و پایین می ریزم که بخواهم بلند بشوم
من صرفا ایستاده ام در یک خیابان پرجمعیت
پر از ادم و فقط نگاه می کنم
نگاه می کنم و می ترسم
ادمهایم را پیدا نکرده ام
ان جمع دوستانی را که قرار است
مرا بپذیرند وقتی بقیه نیستند
جایم را پیدا نکرده ام
از اولش هم اینجا می نوشتم برای تو
که دوستم بودی
و بعد دیدم که انگار نمی شنوی مرا
چیزهای دیگری برای شنیدن هست
پس چه نیازی برای حرف زدن وجود دارد
و عصبانی می شدم
از روراست نبودنت
از اینکه نمی گفتی خاطره شده ام
تو هم تصاویر خودت را ساخته ای
احمق نیستم بدون تصویر نمی شود زندگی کرد
اما
گفتنت همه چیز را راحتر می کند
 لابد می شود راحتر وسط جمعیت ادمها ایستاد
بدون به عقب برگشتن
به خیال اینکه کسی صدایم می زند















1/14/14

و من مطمئنم که چیزی را گم کرده ام
چیزی که قبلا بود و الان نیست
تصویر خاکستری رنگ مه آلودی 
که نمی شود دیدش
که قبلا بود
بزرگ رنگی درخشان
و نبودش
باعث می شود
بگویم  هیچ چیزی مهم نیست
و این هیچ چیز را حس کنم
و باعث می شود 
خندهایم عصبی باشد
و اشک هایم را نگه دارم


می روم کیش و از کیش به نصف جهان برمیگردم
از سرما به گرما و از گرما به سرما می روم
می غلتم و زیررو می شوم
همه چیز دوباره درهم و برهم می شود
دوباره جوشهای صورتم می زنند بیرون
و با داشتن عنوان زشت ترین دختر نمونه
مجبورم 24ساعت تاخیر و لغو پرواز را تحمل کنم با
گروه رنگارنگی از آدمها و دخترها یی که پوست صافشان حسرت برانگیز است
کلاس آیلتسم را 2جلسه نمی روم و بوی نم کشیدگی انگلیسی ام را حس می کنم
دانش جمعیت و خانواده را با نمره ی 9مردود می شوم
و سعی می کنم به خودم بقبولانم که به تخمم هم نیست
که هیچ چیزی مهم نیست
حتی ترس های قدیمی ام هم بالا نمی زنند
وقتی 2زمین لرزه و1پس لرزه را تجربه می کنم
در ملافه های سفید می پیچم به خودم
و لرزش تخت وشیشه ها احساس می کنم
و قبول می کنم که همه چیز در یک لحظه 
تمام می شود