"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

4/30/10
















برای هیچ کس





take care

خانه مدرسه کلاس خانه

خانه مدرسه کلاس قلم چی خانه

خانه مدرسه خانه

خانه مدرسه کلاس خانه

خانه مدرسه خانه

خانه مدرسه خانه پیاده روی خانه

خانه امتحان قلم چی خانه












خسته شدی؟

من که حوصله ام سر رفت

4/28/10


من دارم سعی می کنم که تو را به عنوان بهترین دوستم
نگه دارم
Isn't anyone try to
FIND me?
هیچی نمونده که در موردش حرف بزنیم


مدیرمون یک گاو تموم عیاره

خودت متوجه می شی که؟!؟




هنوز هم که هنوزه در گوشهایش را می گیرد

و دهن اش را باز می کند

وقتی که ما می خواهیم باهاش حرف بزنیم

از دست پسرهای ماه و فرشته خسته شدم


از اینکه حتی بعد از فهمیدن این موضوع که دختر باز هستند

و چندتا چندتا دوست دختر دارند باز هم ماه و فرشته هستند

از دوست صمیمی دوست پسر فرشته وارت هم خسته شدم

از اینکه این جناب ماه از فرصت استفاده کرده

و توی این مدت دپرسی تو خوب به احساسات دسترسی پیدا می کنه

کلا خسته ام

4/18/10


...and then

U

disappeared!

خانم کارگاه گرافیک

تنها کلمه ای که از اول از دهنش در اومد

این بود:جشنواره




به این نتیجه رسیدیم که هر پوستر یا ارمی را

که برچسب جشنواره ای بزنه

یعنی کلیشه ای و احمقانه و خز هست اون ارم یا پوستر







حالا پوستر من جشنواره ای شده

خودم را بکشم؟

یا اون را؟

احمق

وقتی جلوی بچه ها از کار خودت تعریف می کنی

با حالت مسخره ای می گی

برای من قراره مدرسه یک گالری جدا بگیره

وقتی با تحقیر در مورد کارهای بقیه صحبت می کنی

دماغت را بالا می گیری و چشمهایت بی روح می شوند











انتظار داشته باشه که بقیه از تو بدشون بیاد

وقتی حرف می زنی چشمهاشون را تنگ کنند

و دماغشون را چین بندازند


احمق

وقتی می گویی فلان موضوع اصلا برایت مهم نیست


و ناراحتت نکرده


یعنی برایت مهم بوده


ناراحتت کرده


و ذهنت را مشغول کرده که الان این حرف را می زنی






































لازم نیست ادم نابغه باشه


تا این موضوع را بفهمه

من از نگاه کردن توی اینه هم می ترسم و خجالت می کشم













یادته وقتی می رفتیم پارک حتما باید توی شیشه اینه ای

در اون خونه ای که توی کوچه اتون بود یک نیم نگاهی می انداختی؟

4/13/10



توی جلسه ی انجمن اولیا و مربیان سر اولیا فریاد می کشیده

که انتظار دارید بچه ها را اردوی بیرون استانی ببریم

در حالی که ما را عاصی کردند؟

تموم دیوار های مدرسه را یا رنگ زدیم یا اونقدر سابیدند

که شعارهایی که نوشتند پاک بشه

اما دوباره می ایند و می نویسند












می دونی؟

یادشون رفته بود مرگ بر دیکتاتور بزرگی را

که روی شیشه ی پنجره نوشته بودیم پاک کنند

:D

4/11/10



SHHHHHH......!






تو هم بخواب

گاهی وقتها اونقدر گرسنه ای

که معد ه ات جای هیچ چیز دیگه ای را نداره

هیچی







دوساعت کلاس نرفتم

و فقط اشک های اون را تماشا کردم

بغض کردنش را

و صدای

قلبش را شنیدم

توی دلم کلی فحش دادم

به پسره

و هیچی نگفتم

با اینکه حرفهایش را خوب نمی فهمیدم

احساسات جوشانش نمی فهمیدم

و عشق بزرگش را

اخرش گفت:همه چیز تموم شده اما ختم ان اینجا نیست

فقط نیاز داشت حرف بزنه

دلم برای هر دوتاتون تنگ شده
اونقدر که حاضرم یک هفته از مدرسه بزنم
و بیایم تهران

4/7/10



اقای طراحی هیچ وقت عصبانی نمی شه


فریاد نمی کشه


داد نمی زنه


اما دلخور شدنش از همه ی اینها بدتره


گاهی وقتها ادم فکر می کنه


اون هم یک پسر کوچولو هست

این روزها دچار خجالت و حماقت و بلاهت هستم

که تو از تک تک روزهایت لذت نمی بری و من

از پیاده روی ام لذت می برم












اشنا بود نه؟

4/6/10
















برای هیچ کس
remmber!

بعد از عید بود


ابروهایش هنوز در نیومده بود


می دونی چی کار کرده بود؟


چسب مایع زده بود زیر ابروهایش


و خرده های موی سرش را با دقت چسبانده بود ان زیر




هیچ کس نفهمید


همه با افتخار بهش نگاه کردیم


چون راه جدیدی برای دور زدن قانون ها پیدا کرده بود

اقای انگلیسی
بزرگ و پیر و خنده رو هست
هشت سال امریکا بود
نظرات روشن و مثبتی داره
بلند بلند می خنده و قهقهه می زنه
معمولا این نوع جمله را در موارد مختلف بحث و گفت و گوی
توی کلاس به کار می بره
what is bad?
&
what is good?
can u explain it?
it depends on how u want to look at it!
he is right?
نه؟