"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

7/25/10

من یک فکرهایی دارم
یا در حال داشتنشون هستم
تو چی؟
بدون روایت تصویری حالم گرفته است
زن برادرم خیلی بامزه هست
هرشب
صبر می کنه من مسواک بزنم و دستشویی برم بعد بهم شب بخیر بگه و بره بخوابه
به من بگو خر
من ذوق می کنم وقتی مثل امشب
نامزد جامعه شناس نویسنده و مترجم دختردایی امریکا رفته ی زیادی تحصیل کرده
دستش را می اندازه دور دختردایی ام و بهش می گه عزیزم
حالا باید نقطه کور شناسی انجام بدیم
که بفهمیم کدوم قسمت این قضیه چنان هیجان شدیدی ایجاد میکنه
می بخشی !تا مدت نامعلومی من نمی دونم باید چطوری اینجا روایت تصویری داشته باشم

7/22/10


رفتم تهران

فقط برای دیدن اون دوتا

متوجه که هستی؟من از اون شهر متنفرم

از خیابون های داغ و کم درخت

و حس بزرگی و گیجی و شلوغی

یک جور بی نظمی و اشفتگی



بودن در کنار اون همه ادم را نمی تونم تحمل کنم

7/21/10

مامان هم دوغ درست می کنه هم کره و پنیر و ماست و کشک
به همراه لواشک و پرمیوه و از این جور چیزها


کم کم دارم فکر می کنم بهتره تولیدی فلانی و دختر بزنه
شاید من هم بعد از اینکه ناامید شدم
راه اون را ادامه بدم



پنیر زیره دار نخور
خوشمزه نیست

7/17/10


رفتم جلسه ی قران
متوجهی؟؟؟جلسه ی قران

جالب بود در نوع خودش
فقط قسمت تفسیر و احکامش توی اون دنیا سیر می کردم
چون انگار داشت کتاب دینی مدرسه را دوباره روخوانی می کرد


اولش یک خانمی از مسافرت به کربلا یی که رفته بود حرف زد
و گریه هم کرد وسط هایش

خلاصه اینکه هیچ چیز جدیدی نداشت
یک نوع چهارچوب را پذیزفته بودند
و پیرامون همون بحث و سوال می کردند

یعنی می دونی؟ به نظر من حرفهاشون اگر بخواهم از نظر اونها نگاه کنم
دیگه جایی برای حرف و بحث نبود



اول جلسه اعلام کردند
که حضور من در جلسه را به فال نیک می گیرند
:D

این زندگی من هست
نصفش را خوابم
نصف دیگرش را هم به خواب دیدن می گذرانم

7/15/10


بعضی وقتها کلا بهتر هست که هیچی مهم نباشه




محترمانه لبخند هم نزدی , نزدی

7/14/10


همه دچار این توهم هستند که من بدجوری دارم درس می خونم

نمی دونم خودم دچار چه توهمی هستم
که اونها دچار توهم شدند




اون ادم خیلی بامزه هست


همیشه می گه
پسرها به ما توجه نمی کنند
پسرها به ما نگاه نمی کنند
ما که زشت هستیم
ما که فلان جور هستیم


خوب وقتی خودش تا حالا 10 تایی دوست پسر داشته
و خوشگل هست
من هم فکر می کنم چقدر بامزه هست
که اینطوری حرف می زنه
تا به طرف بر نخوره






راستش زیاد هم بامزه نیست

:D

7/11/10


سرم اونقدر درد می کنه

که انگار یک قلب دیگه توی استخون جمجمه ام هست
و در حد مرگ در حال تپیدن هست

7/6/10


Am I in love?

من خسته ام

یک کمی هم بی حوصله

یک مقدار زیادی هم تفاله هستم

و یک عالمه سطح


کلا رنگم سیاه شده


تف





















کار اموزی توی شرکت بابا این مزیت را داره که همه بدون دلیل





متوجه و علاقه مند هستند نسبت به تو




















این نمونه کارهام هست





اگر خواستی ببینی









به املای غلط اسمها توجه نکن





جدیدا دارم کور می شوم

گفت تو زیادی برهنه ای
احساساتت نسبت به هر کسی مشخصه
سیاست نداری
نباید بگذاری کسی بهت دسترسی پیدا کنه
باید راز داشته باشی
یک نوع کشش
یک روزی یک مردی توی زندگی ات پیدا می شه
اون نباید بفهمه که تو به چی فکر می کنی
:دی
اونقدرها هم که فکر می کردم دیوار نبودم

من

زیادی به نظر اقای طراحی اهمیت می دهم

به اینکه چه فکری میکنه

زیادی احترام قائلم

خسته شدم


تصمیم گرفت تا اخر عمرش مثل یک ادم زندگی کنه

اما خب یک سری چیزها محاسباتش را بهم ریخت

7/4/10


من شرمنده ام

فکر می کنم

به خاطر تک تک دقیقه ها و ساعتها و روزهام



تف