"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

2/23/17


تاریکی 
و صدای قلبش تا ابد
و بودن
هست شدن
یافتن

2/19/17

شین قرار شد بعد از مرگم
گوشواره هایم بین 
تو و ف 
و هر دوست دیگری
تقسیم شود


مادر خوبی برایشان باش
پ، چشم هایتان رنگ هم است
بود
هست





تصور کن یک سال قبل از انقلاب ، شب ، در داروخانه را مثل همیشه می بندی ، برمی گردی خانه ، و صبح مرده ای ، درِ 
داروخانه  چهل سال باز نمی شود ، همه چیز همانطور است که رها کرده بودی ، حتی اکسیژن ، اکسیژن چهل سال پیش است. خاطرات ، کلمات و زندگی ات برای همیشه در آنجا حبس شده است.

2/18/17

گوشواری از دو گیلاس سرخ همزاد؟
یا دو قطره ی خون؟
دو قلب کوچک پرخون؟
بوی کنجد و چای سبز
ترکیب عجیب تری برای ساخت 
کرم دست نبود؟
و به همین بوی عجیب دل بستم
دوشیزه جی از مادرش یاد گرفته است
سنت خانوادگی است
نسل در نسل
که در تنهایی
زیر لحاف و بالش 
پنهان شود 
و اشک بریزد
برای همه ی دنیا



تو باور می کنی؟

مادربزرگ در باران مرد
و عمودکتر
ز در پاییز 
در زیر برگریزان درختان آتش گرفته و سرخ
امروز هم هوا سرد بود
با باد بدجنسی که سوزن هایش آماده بود
در جایی باران می بارید
و برف
و آسمان غمگین بود
-Why are you crying?
-It heals the heart,they say.
-does it?

2/12/17

پسربچه نه ساله است
خسته در آغوش پدرش قرار گرفته است
با دست ها و پاهای لاغر و کم خون
موهایش بر اثر شیمی درمانی ریخته است
 برایش قصه تعریف می کنم
و ادا در می آورم 
لبخند می زند
لبخندی آرام و متین

مرگ وقتی جوان است شکل
زشت و کریهی به خودش می گیرد





P.S:" Only the death stays 18 forever." H.Murakami
حق با تو است شین
با این قوم سرگردان چه کنیم؟

2/7/17

مردی که راهنمایمان شد
چشم های خاکستری
عجیب و شفافی داشت
و میل برای حرف زدن
برای گفتن و گفتن
علاقه ی کوچکی ته حرف هایش
به تمام آن بناهای تاریخی وجود داشت
علاقه و کنجکاوی که از
مبلغی که در آخر می گرفت
بزرگتر بود
میل به شریک شدن
تاریخ اش با یک غریبه
و من بهش گفتم 
آخرش اون می میره
باید قبول کنیم
فاجعه ای اتفاق نیفتاده
نمی افته
فقط اون دیگه نیست
همین

می تونیم به قدرت باد ایمان داشته باشیم عزیز جان؟
به قدرت آفتاب ؟
قدرت جاده هایی که به ناکجا آباد می رسند؟
به افق ؟
به جلو رفتن؟
بال زدن پروانه ها در شکم
شستن رخت در معده

و بعد من به خودم گفتم
این همه آدم 
زندگی اشون را می کنند
بدون ذره ای توجه
بدون این حجم غلیظ و انباشته ی فکر
چرا نمی تونم؟





P.S:"That is how the men and women lived,walking,finding no rest."

And my dreams were  the sequels to my reality