"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

6/11/17

Run
Run
Run
Run
Run
R
U
N

A
S

O
U
A

W
A
Y

D
O

6/7/17

بعد اینجور وقت ها است
که به خودم می گم 
اصلا چرا باید براشون توضیح داد
که چرا نمی تونی 
وقت نداری
خسته ای 
غصه داری 
که چرا 
نمی تونی
نمی تونی 
نمی تونی 
نمی تونی
شاید هم نمی خوای 
بله عزیزم
ته ذهنت
نمی خوای

6/6/17

You are
My man
Man
M
A
N
Nam
N
A
M
شین
و شمع تولدی 
که هر چه خاموش می شود
دوباره روشن می شود
انگار مطمئن نیست 
که آرزویم برآوردنی است. 







و امروز به پایان می رسد

6/5/17

بستری در بیمارستان
روز تولد باشکوه تری نمی تونستم داشته باشم.
و بین زمین و آسمان 
بیست و چهارسالم
تمام می شود
دقیقا در ده دقیقه
با صد جفت گوشواره،دامن های رنگارنگ و نخ های رها شده

برای شین نمی توانم کاری کنم و برای خودم
باید دل باخت
شین که همچنان عاشق پ است 
و پ که معلوم نیست شین را دوست داشته باشد
و من به چشمان قهوه ای روشن پ فکر می کنم

با شین به مسجد شیخ لطف الله پناه می بریم
به دور از نگرانی ها ، ترس ها و شکست هایمان
تلاش می کنیم که در وسط کاشی ها
در وسط این بی نهایت کاشی ها 
نهایت خودمان را پیدا کنیم
جایی که باید باشیم
با سرسختی عجیبی انگار در بین تمام این نقوش پیچیده
به دنبال سرنوشتمان می گردیم
شاید امیدواریم اجدادمان راز آینده مان
را در این میان این نقوش پیچیده باشند
میان این پیچ و خم 
من و استرس هایم :جلد هزار و یکم