"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

9/28/11

مرمت اثار قبول می شوم
و می خوام گم و گور بشم


ترجیحا در بیابان

ولی در عوض توی راهروها و اتاق های دانشکده
و کوچه های محله های ارمنی گم و گور می شوم

بدون شجاعت پرسیدن





9/21/11

من حتی جرات دیوونه شدن و افسرده شدن را ندارم


:(
اقای طراحی از اون لبخندهای متعجب شرمنده زد
وقتی کار را از زیر دستش کشیدم بیرون



در دوران حیوانیت به سر می برم




:(
من از ریاضی متنفرم
از اعداد
فاصله ها را اندازه نمی گیرم
و تعداد و دفعات را
ولی به ساعت معتادم
به ثانیه ها و دقیقه ها




چیزی که در حقیقت وجود نداره را اندازه می گیریم

9/17/11

U know what?
Im just tired 






T.I.R.E.D








9/16/11

عشق عشق عشق
یک عالم قلب های شکسته
اشک های ریخته شده
یک عالم پسر بدحنس مزخرف
یک عالم فحش و ناسزا
یک گله دختر اشفته
من چیپس و پنیرم را می خورم
به همه اشون لبخند می زنم
اونها شیک ها و بستنی هاشون را بالا و پایین می کنند
و به این فکر می کنند که چرا اونقدر ارزش ندارند
که کسی باهاشون بمونه






چیپس و پنیرم را با دست می گذارم توی دهنم
انگشتهام را با زبونم پاک می کنم
و نظر خردمندانه ام را صادر می کنم

یک کم به خودتون استراحت بدید










:D

9/13/11

مرد جوان:حسابی بزرگ شدی هاجی! خانم شدی
جی با نیش باز:ممنون!در مورد شوما نمی تونم این حرف را بزنم چون از اول بزرگ بودید





یکی باید در اون لحظه بهم شلیک می کرد


9/12/11

اقای طراحی به کارها اشاره می کنه
یک ذره حرف از نقطه قوت کارها نمی زنه

یکراست به این موضوع اشاره می کنه
که تو چرا خودت را نمی تونی بکشی
اگر من قبلا این حالت ها را توی تو ندیده بودم نمی فهمیدم اینها تو هستند
بعد هی گفت و گفت وگفت







بگذار روراست باشیم
تا اخر که نمی شه نسبت به چنین حرف هایی لبخند زد
مامان و بابا عاشق ازادی با یک عالم خط و مرز هستند
معتقد به اینکه ازادی یک عالم مسئولیت ها
و خط قرمز های نامرئی همراه خودش داره


نمی دونم با کدوم قسمتش مشکل دارم

9/11/11

رابطه ی مستقیمی وجود داره بین سگ اخلاق شدنم 
و حذف شدنم توسط بقیه



X-(

9/9/11

از بی سواد بودن خودم می ترسم


:(

9/8/11









For Shin...

U know Shin,i dont wanna erase my memory,i want to remember that night clearly .
We were at the park and sky was red because of city lights,there was this smell...smell of wet grass!back then i was the freest girl..i felt free like the wind...
and our walk through silence of that alley colored by red light...i dont want to lose those images and feelings ...!



:)

9/6/11

می دونی؟
فکر کنم من دیگه نمی دونم
من از پرفورمنس متنفرم
فکر کنم ربطی داره به اینکه از لحاظ اجتماعی پسیو هستم

نمی دونم با خودم چی کار کنم اونجا


فکر کنم برای همین با فاصله گذاری
بین اثر هنری و تماشاگر بیشتر دم خور باشم



احمقانه ام

کافه-بعدازظهر-داخلی

دوشیزه جی مکث می کنه:خب حالا پشت سر کی غیبت کنیم؟
اعتراقات روسو را برای دومین بار می خونم
می رم استخر فقط برای اینکه عصای دست مامانم باشم
ولگردی هام توی خیابون های شهر شروع می شه
به این نتیجه می رسم که عاشق این شهر لعنتی هستم
دوباره تنها می شم
زمان را به شدت می کشم
در به در دنبال کسی می گردم که باهام بیاد بیرون
شب ها نمی تونم بخوابم و صبح ها نمی تونم بیدار باشم
به طرز احمقانه ای به صدای نفس های اقای طراحی کنار گوشم فکر می کنم
وقتی که خم می شه تا چیزی را برام توضیح بده



کی اعترافات یک ادم دیگه را 2دفعه می خونه؟
اون هم یک فیلسوف نابغه ی رمانتیک
حدود 754صفحه در2کم نیست


:))):
بگذار روراست باشیم
اگر یکی دیگه بودم عاشق اقای طراحی می شدم

9/5/11

اون زد زیر گریه گفت نمی تونه کنکور عملی قبول بشه
اون بخاطر اصرار اقای ترسیم فنی انتخاب اول طراحی صنعتی زد
اون از بس کارش خوب هست بجای پرسپکتیو یک نقطه ای طراحی ساختمان کرد و پلان کشید
اون با دوست پسرش سیگار دود می کنه در انتراکت های کلاس طراحی
اون طراحی اش را پاره می کنه و می گه بی خیالش کار من از همه بدترهست

دوشیزه جی...خوابه؟؟

اقای طراحی به دخترهای 18ساله خل و چل نگاه می کنه
پوزخند می زنه:کی باورش می شه شماها می خواهید دانشجو بشید؟
زیادی کوچولو هستید برای دانشگاه رفتن


:دی
Every lost souls in this world needs a path lighted
with every possible shinning objects..
some will find this path
some continue walking in blindness...





پ.ن:شبیه این متن های مذهبی شد

9/2/11


می دونی؟
من عادت ندارم بوی شامپو بدن دخترانه نیواا بدم
یا بوی شامپوی سر سان سیلک
خط چشم نمی کشم
کرم هم نمی زنم
از ویت هم استفاده نمی کنم


ولی خب اولین بار توی حمام برادر و زن برادرم
بوی نیواا و سان سیلک پیدا کردم
زن برادرم یادم داد پلک چشمم را بکشم
و کرم را دایره وار بزنم


دلم تنگ شده فکر کنم
برای همین هست که بوی شامپوی بدن دخترانه نیواا می دم


:(: