"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

2/22/12

انگلیسی ام داره نم می کشه


:D

می افتم توی تخت خواب
سر ساعت نه و نیم
دوباره به جمع مرغ ها می پیوندم
اونقدر خسته ام که به هیچ چیز نمی تونم فکر کنم
حتی به اون دختری که همیشه برایش داستان می ساختم
اون هم کمرنگ شده
نشسته ته ته های ذهنم
خیلی وقته عاشق نشده. حرف نزده .کارهای عحیب و غریب نکرده
خودکشی نکرده. مسافرت نرفته. نمرده
اون هم می خوابه سر ساعت نه و نیم
اون هم از صبح تا عصر دانشگاه بوده

اقای طراحی توی اینه نگاه می کنه
نور را تنظیم می کنه
تا من پرتره ی خودم را بکشم
نمی تونم نخندم
از فشار خنده و خجالت سرخ می شوم

من عاشق رشته ام هستم
ولی هر دقیقه ای که می گذره
بلندتر از خودم می پرسم
می تونی بری جلو؟
Her name is Aida
the name that was,first, chosen to be my name
She does every thing that i dont
and have a way of living that i dont have
She is free as im not
she can be any one in any time
and places
I invent her to be a person 
that i wanted to be
and say things that i wanted to say
I kinda experience a life through her
:((((
پ.ن:انگلیسی ام افتضاحه

2/18/12

گفت اگه از فرصت دانشگاه رفتن
یک جای دیگه یک شهر دیگه استفاده نکنی
همون نقطه ای که بودی باقی می مونی
همون زندگی را ادامه می دی 
که قبلا داشتی
ور دل مامان و بابا










 

2/15/12


همه اشون رفتند
ما با همدیگر غریبه شدیم
نشدیم؟


last Year At Marienbad




فیلم فوق العاده بود
فقط باید تعظیم می کردی به کلیه ی
دست اندرکاران ساختش


گرسنگی ادم را از بین می برد

پاستیل می خورم
که سعی کنم
استرس ها و ترسهام را فراموش کنم
نگرانی هام را
بقیه ی ادمها را
تنهایی هام را




مامان خوشحاله
که چیز دیگه ای نمی خورم

2/1/12


تولدت مبارک شین
خوشحالم که هستی











پ.ن:من اون پشت یعنی دارم بهت تبریک می گم..:دی