"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

8/27/13

لازم نیست تا ابد سعی در این داشته باشی
که نشون بدی ،هستی

دوشیزه جی بی احساس و خالی است
متاسفانه پریود هم نیست
شب قبل از اینکه خوابش ببرد به 
خودش می گوید اخرش  همه چیز را خراب می کنم
در بازار برای خودش می گردد
در مسجد
تنها نقطه ی امیدش ان علاقه ی
کوچکی است که نسبت به تاریخ
احساس می کند و بقیه اش همه اش باد است
باد خوب دوست داشتنی
و توی خواب من گرمای بدن اون را حس می کردم
و نقش کشیدنش را
هر دو واقعی و زنده بودیم

شاید زیادی





احمق

دوست داشتم تموم تابستون عصرها بیرون ول باشم
این مانتو را بپوشم با کفش مورد علاقه ام







لابد تنهایی ول بودن به ادم خوش نمی گذره

8/22/13



فکر کنم هیچ وقت نمی تونم اون جوهر زن بودن را بدست بیارم
هر کاری هم که بکنم اون جذابیت وجود نداره










احمق
اخرش به دوستام بیش از اندازه دل می بندم









احمق

8/16/13




“One could not do without repetition in life, like the beating of the heart, but it was also true that the beating of the heart was not all there was to life.”


از محل های مورد نظر برای مردن باید به دره ها و دشت های
کردستان که سرتا سرش از مزارع و باغات پوشیده شده
اشاره نمود.

به کردستان می گویند سرزمین خورشید
 خورشیدش دیرتر غروب می کند



پدر گرام:برو یک کار دیگه بکن

جی:خسته شدم از بس که یک کار دیگه کردم
اگر میراث رفتن را از روزهایم حذف کنم
عملا چیزی باقی نمی ماند



دنیا اصلا رنگ ندارد
اصلا وجود ندارد

8/2/13

و طبق وظیفه ی مقدس یک دوست
باید