"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

7/28/13

ست لباس زیر صورتی سیکلمه

لتس هو سکس










:))):
من می گم حتما یک دلیلی داره
ولی اصلا به خودتون زحمت دادین
بپرسین!؟

ترجیحا دوست دارم با این سفال ها بمونم تا اخرش
رابطه ای دارم باهاشون در حد رابطه ام
با کتابهام
عاشقانه و نا گسستنی
مرمت کردنشون مصداق 
عشق بازی را داره لابد








:(:

7/25/13


"But even so, every now and then I would feel a violent stab of loneliness. The very water I drink, the very air I breathed, would feel like long, sharp needles. The pages of a book in my hands would take on the threatening metallic gleam of razor blades. I could hear the roots of loneliness creeping through me when the world was hushed at 4 o'clock in the morning."

7/22/13

دوشیزه جیاطمینان دارد که چیزی
ان وسط ها خراب است
احساس نمی کند بزرگ شده
با وجود حجم لوازم ارایشی که ا
ستفاده می کند
و رنگ لاک هایی که عوض می کند
و کوزه های سفالی که مرمت می کند
انگار قرار است تا اخر 
روی همین تخت نشسته باشد
و کتاب ورق بزند









تف
تابستون همیشه فاجعه بوده
ترکیبی از گرما و تنهایی
جناب ف می نشیند ان طرف میز 
و همانطور که کار می کند 
تمام استادها و کارکنان دانشگاه را
با صحبت کردن در موردشان
به گند می کشد
با لحن ملایم و مودبی 
در حالی که کلی لبخند می زند 
و من خودم را تصور می کنم
که همان طور که لبخند می زنم
گونی گچ را روی سرش می کوبم










تف


میم شییه بچه ای است
که همه چیز را تازه کشف کرده است و فهمیده
و از چیزهایی که فهمیده
هیچ خوشش نیامده
و نمی فهمد با این فهمیدن و خوش نیامدن چه کار کند







7/20/13

جناب ف همچنان که زمین را نگاه می کند می پرسد
مگه شما دانشگاه ما درس می خونید؟






:/
ااز دست بی وفایی دوستات چی کار می کنی؟
از درون گریه می کنم  







:):