skip to main
|
skip to sidebar
WaLL
I'm one of them but the coward one...
"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y
3/30/10
گفت:تو یک دختر احمقی
تا حالا کسی را ندیده بودم از بقیه تشکر بکنه
فقط برای اینکه با اونها رفته بیرون
یک جوری رفتار نکن انگار بقیه دارن بهت لطف می کنند
لطفی در کار نیست
هیچ طرفه
احمق؟
see????!!!
we are fine!
as usual!
:D
گفت:من توان روحی اش را ندارم
قلبم کاروان سرا
نیست که با ادمهای مختلف باشم
من با اون برای خودم اینده می بینم
دوباره به همدیگر برگشتند
اون و دوست پسرش به هم برگشتند
لباس جدید خرید فقط برای دیدن اون
موهایش را کج می زنه فقط برای اون
وقت پیاده روی با من با اون تلفنی حرف می زنه
ادای نمو را در میاره برای اون
جنبه ی مثبت قضیه فقط جشن عروسی هست که من دعوت می شوم
احمق
دلایل ات را برای خودت نگه دار
لازم نیست چیزی را به من ثابت کنی
همیشه می خواست دختر خوبه ی قصه باشه
اونقدر در این خوب بودن فرو رفت
که به خودش حق می داد که خوب نباشه
یادت میاد؟
مثال بارزی برای توصیف من
3/25/10
من همیشه هستم
هر موقع که تو نیاز داشته باشی
تابان حسابی مرد شده
البته تا جایی که امکان داشته
:D
ادمهایی که شبیه پسر شدن اش را تشویق می کنند احمق هستند
در مورد پروست ازش پرسیدم
کلی هیجانی شد و کتابها را نشونم داد
توی تموم صفحات در جست و جوی زمان از دست رفته
حاشیه نویسی کرده بود و پر از خط و پرانتز بود
نزدیک بود گریه اش بگیره
گفت:من با پروست زندگی کرده ام
گفت این کتاب یک شاهکاره
من هم وقتی به حد فهم برسم حتما می خونم
فعلا که باید با کامو دست و پنجه نرم کرد
می فهمی که؟
3/22/10
فکرشو بکن
هیچ هدفی برای درس خوندن نبینی
هیچ فایده ای
اینده ای
همه ی جنبه های تحصیلات برایت پوچ باشه
انوقت ازدواج کردن را یک هدف ببینی
یک انگیزه
درس بخونی و بعد بدوی بروی ازدواج کنی
منتظر باشی که انتخابت کنند
هی
تن من بیرون از گور هم با این هدف انتخاب کردنت می لرزه
به دوست دختر سابقش اس ام اس داده بود
من چهارشنبه سوری حال دیوار را گرفتم
من کنار دوست دخترش نشسته بودم
کلی با هم به اون خندیدیم
می دونم از من متنفره
باید بهش حق داد؟!حق نداد؟
احمق
3/18/10
برای هیچ کس
U are needed as a freind
روی صفحه ی گوشی اش نوشته بود
به ت.خ.مم
فهمید که من خونده ام
هیچ وقت ندیده بودم یک پسر اینقدر سرخ بشه
ای بابا
گفت:حمید خوب که هر غلطی خواست کرد
می رود و زن افتاب و مهتاب ندیده می گیره
هنوز همه ی غلطهایش را نکرده حتما
تقصیر خودش بود
که باور کرد دانشجوی پزشکی که ام اس داره واقعی هست
و سه سال هست که من باهاش دوستم
اگر باور نکرده بود
لازم نبود الان برای من نسخه تجویز کنه
و بگه که من مریض هستم
و چون دلم می خواهد که دوست پسر داشته باشم
اما ندارم این رویا بافی ها را می کنم
باور نمی کنه
فقط برای اذیت کردنش این داستان را به هم بافتم
شاید هم مریض هستم
کی می دونه توی سر من چی می گذره؟
احمق
3/17/10
Can U hear it?
3/14/10
از اپیلاسیون متنفرم
اما مامان بعدش از خاطرات زندان تعریف می کنه
از شکنجه ها
از اینکه خودشون را عادت می دادند تا در مقابل شکنجه مقاومت کنند
ازم پرسید:پس چطوری می خوای شکنجه را تحمل کنی؟
بین خودمون باشه
کولی بازی در اوردم در حد مرگ
گریه کردم
فشارم افتاد
از حال رفتم
من کلا نمی تونم این دردهای زنانه را متحمل بشم
3/13/10
سخت نگیر
من همیشه کنارت می مونم
خسته ام
از مغز تا استخون
از بچه ها
از خودم
از چهارشنبه سوری سبز
از نشانه های مصنوعی نوروز
از سی دی که توی دست بسیجی ها دست و به دست می شه توی مدرسه
و رویش نوشته راز قتل ندا اقا سلطان
از کار اموزی تابستون
از سد بزرگ کنکور
از کلمه ها
از خوابیدن
خوردن
و حرف زدن
من فقط خسته ام
بین خودمون بمونه که یک وقتی در یک اقدام انی یک بلیط اتوبوس خریدم به شیراز
فقط وقتی به اتوبوس ها نگاه می کردم و فکر کردم برگشتم
می دونی؟
وقت هایی که فکر می کنم همیشه احمقانه ترین تصمیم ها را می گیرم
نخند
اما وقتی دیدم خانم اقای طراحی خسته و کوفته از بیرون رسید
و اقای طراحی بوسیدش و پلاستیک خرید را از دستش گرفت
کلی خوشم اومد
صحنه ی قشنگی بود
3/12/10
چشم هایت را که به هم بزنی
یکهو می بینی نمی تونی بازشون کنی
مردی
3/10/10
من نفر اول هستم از سمت راست
تونستی ببینی؟
دلم می خواد یک نفر من را یک کتک درست و حسابی بزنه
اول از همه یک مشت بکوبه توی دهنم تا خفه بشم
سه شب هست نخوابیدم
برای همین اخلاقم بوی گند گرفته
بهتره نزدیک نشی
هرلحظه ممکنه گازت بگیرم
3/6/10
قضیه مهم تر از این حرفهاست
پسره یک تف بزرگ انداخت روی پیاده رو
من که از شدت سر درد چشم هام باز نمی شد پایم را گذاشتم رویش
تازه بعدش بچه ها خبررسانی می کنند که من این کار را کردم و شرح می دهند که
تف بعد از اینکه پایم را برداشتم به حالت چسبناک کش امده
حالا اینها به کنار
گروه پسرها را بگو که تا دم ایستگاه
داد می زدند
با تف اش تو را تقدیس کرد
فقط به خاطر خلاقیت متلک گویی
بخشیدمشون
هی
من هیچ وقت نفهمیدم دخترها چه می خواهند
3/2/10
Look
At
Me...!
دخترها وقتی حسود و کینه ای ولوس می شوند
بد موجوداتی می شوند
حتی نمی تونی ازشون خط کش قرض بگیری
طراحی هایم را پاره کردم
همینطور ست اداری ام را بعد از تحویل کار
پوسترهایم را
توی دستشویی چپیدم و گریه کردم
از دست معلمم فرار کردم
کلاسهای انگلیسی ام را پیچاندم
ساعتها توی مسجدهای قدیمی همان مسجد شاه و مسجد حکیم خودمان
نشستم و فقط نشستم
بهم بگو!؟ چه مر گم شده؟
3/1/10
Let
ME
play...!
اونها سر کار اموزی توی کاشانه هنر دعوا می کنند
شاید هم سر اقای طراحی دعوا می کنند
و من بیشتر از همیشه حرف می زنم
و دلم می خواهد که یک نفر مشت محکمی به دهان من بکوبد
هی
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
I can hear U!
About Me
+I was quiet but not blind. +age 27
View my complete profile
Archive
Feb 2022
(1)
Jul 2021
(6)
Jun 2021
(2)
Apr 2021
(1)
Oct 2020
(6)
Sep 2020
(3)
Jun 2020
(18)
Apr 2020
(1)
Mar 2020
(2)
Feb 2020
(17)
Jan 2020
(16)
Apr 2018
(5)
Mar 2018
(7)
Jun 2017
(9)
May 2017
(7)
Mar 2017
(8)
Feb 2017
(18)
Jan 2017
(22)
Dec 2016
(48)
Nov 2016
(19)
Oct 2016
(1)
Jul 2014
(2)
Jun 2014
(3)
Feb 2014
(1)
Jan 2014
(5)
Dec 2013
(8)
Nov 2013
(13)
Oct 2013
(17)
Sep 2013
(19)
Aug 2013
(12)
Jul 2013
(10)
Jun 2013
(9)
May 2013
(13)
Apr 2013
(10)
Mar 2013
(18)
Feb 2013
(12)
Jan 2013
(16)
Dec 2012
(28)
Nov 2012
(16)
Oct 2012
(21)
Sep 2012
(28)
Aug 2012
(10)
Jul 2012
(8)
Jun 2012
(9)
May 2012
(22)
Apr 2012
(10)
Mar 2012
(9)
Feb 2012
(11)
Jan 2012
(15)
Dec 2011
(20)
Nov 2011
(11)
Oct 2011
(23)
Sep 2011
(20)
Aug 2011
(9)
Jul 2011
(11)
Jun 2011
(26)
May 2011
(25)
Apr 2011
(35)
Mar 2011
(12)
Feb 2011
(13)
Jan 2011
(23)
Dec 2010
(14)
Nov 2010
(18)
Oct 2010
(18)
Sep 2010
(11)
Aug 2010
(15)
Jul 2010
(19)
Jun 2010
(17)
May 2010
(27)
Apr 2010
(23)
Mar 2010
(31)
Feb 2010
(24)
Jan 2010
(20)
Dec 2009
(31)
Nov 2009
(28)
Oct 2009
(25)
Sep 2009
(20)
Aug 2009
(6)
Powered by
Blogger
.