بعد از مدت ها
من کلی تهران را دوست داشتم
کلی با برادر حرف زدم
کلی بارون خوردم
کلی تهران گردی کردم
رفتم تهران که اون را نجات بدم
از دست همون مردهای جوانی که دلمون می خواست باهاشون باشیم
دیدم من طبق معمول زود نگران شدم
و دل سوزوندم
اون در این موارد خیلی پیشرفته است
همیشه یکی هست که مثلا باید
از دستش اون را نجات بدی
بعدش کلا دیگه اون مهم نبود
دوستی احمقانه مون هم مهم نبود
فقط من بودم و تهران و بارون ویک جای خالی
من کلی تهران را دوست داشتم
کلی با برادر حرف زدم
کلی بارون خوردم
کلی تهران گردی کردم
رفتم تهران که اون را نجات بدم
از دست همون مردهای جوانی که دلمون می خواست باهاشون باشیم
دیدم من طبق معمول زود نگران شدم
و دل سوزوندم
اون در این موارد خیلی پیشرفته است
همیشه یکی هست که مثلا باید
از دستش اون را نجات بدی
بعدش کلا دیگه اون مهم نبود
دوستی احمقانه مون هم مهم نبود
فقط من بودم و تهران و بارون ویک جای خالی