"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

9/30/12

و شین عزیز
ما می بینیم 
بقیه زیر پست هایتان
ابراز احساسات می کنند
و به اسم مان که تگ شده نگاه می کنیم
 وبه دلتنگی تان که از تنهایی نیست
و همچنان پیاده روی می رویم 
لیموناد می خوریم
اتوبوس سوار می شویم
هر از گاهی به صندلی خالی
روبه رومان نگاه می کنیم
یا به تصویرمان
در شیشه اتوبوس
و خودخواهانه
خوشحالیم
که جای خالی مان
در زندگی
مرتب شده ی یک 
نفر
دلتنگی  برای حرف های
گفته شده
و نگفته شده را
 می اورد
من حتی در خاطره هام 
هم جایم را گم کرد ه ام
احتمالا جای بقیه
را هم به همین
نسبت
گم کرد ه ام

استاد تاریخ هنر گقت:ما همون
ادمهایی هستیم
که برای زنده بودن حاضریم
انسان های دیگر را بخوریم

 
 انسان هوشمند


انسان بعد ازهومو نئاندرتال









گفتم اگر می تونی این دفعه سکوت کن
به ده دقیقه نکشید
دیدم نمی شه
کسی که روی صندلی کناری 
روبه رو
پشت سر
می شینه 
باید حرف بزنه
حرف بزنه
حرف بزنه
تا صدای 
خودت را نشنوی


گفت فرقی نکردی
هیچ فرقی نکردی
ف
ر
ق
ف
ر
ق
ف
ر
ق
ف
ر
ق

9/26/12

این هنر ی ها ترسناک هستند
 جمعیتی
در سالن تاریک شده ی گالری می ایستند
زل می زنند
به پرده ی پروژکتور
و ودیو-چیدمان
ویدیو-اجرا
یا کلا ویدیو ارت تماشا می کنند


باعث می شوند از همان
اول از پله ها برگردی
بالا

جواب اقای طراحی را ندهی
و بزنی بیرون



تف


گرسنه هستم
All i need is some attention,probably its all i need for now
and after that i'll be the same old me...
گفته ی این روزهای مامان:به
این مردم طناب هم مجانی بدی
خودشون را دار می زنند
بعد اونها تموم مدت
داخل حیاط دانشگاه می نشینند
در مورد
مردان جوان و دخترها
دخترهای مردان جوان و 
مردان جوان دخترها حرف می زنند

و قطعات سفالی را زیر
میکروسکپ بررسی می کنند
و لقب مرمت گر
اینده را یدک می کشند
 
و کلاس را زود تعطیل می کنند
چون خوابشان گرفته



و اهنگ شادمهر و معین گوش می کنند
و قلب های همه شان شکسته است



 
و
و
و
و
و
و

 






9/22/12

و نابغه ای زاده می شود

بله بله ما خیلی وقت هست
که زاده شده ایم


:):




"If you had been man, we could've lived a perfect love
Thats what I often thought....''
خودم را نگاه می کنم
بعد از مدت ها اونجا نشسته ام
با شال سبز و مانتوی مشکی
و تو جلویم نشستی
با مانتوی قهوه ای 
و روسری پهن شده بر روی شانه ات
هر ازگاهی طبق عادت گذشته
یک طرف موهایت را می زنی زیر روسری


بعد از مدت ها من لبخند می زنم
دوست دارم گوش بدم
خوابم نمی برد
و بعد هرشب با ترسهات می خوابی

 بعد یک روز از خواب پا می شی

می بینی دست مامانت

پر از چروک  و لکه های

پیری شده

و صدای اوازش را می شنوی

که داخل خونه می پیچه

با صبح قاطی می شه

دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم

9/17/12

-Are you high???
-not particularly.


اینجور وقت ها مامان می گه
باید دوست هایی مثل شین را
ول نکنی
از بس که واقعی هستند


بعد یک روزی از خواب بیدار می شی
می بینی اونهایی که با تو موندند
صرفا این انتخاب را کرده اند
چون جای دیگه ای برای رفتن نداشتند


فرمون بده

فرمون بده

یک کم گاز

فرمون را باز کن

لاین خودت

مستقیم

دنده 2که هستی چرا می خوای دنده عوض کنی؟!

نیش ترمز

راهنما یادت رفت

دفعه دیگه خودم ترمز می گیرم

بهت هم نمی گم

سرهنگ اینطوری بشه ردت می کنه





بعد من تموم این شش ماه
فکر می کردم
خیلی رابطه ام
با اون خوب شده
یک رابطه ی صورتی دلنشین چسبناک
پر از اعتماد و اشتیاق و لطف و محبت
حواسم نبود دفتر و قلم جلوش هست
حساب و کتاب می کنه

9/7/12



رفت

اومد

رفت

59
 
رفت

64

رفت

اومد

اومد
اومد