با دختر دایی دوم می شد حرف زد
ولی از بس ایده
ال بود زبانت بند می امد
کلا دختر دایی
دوم را کم می بینی
ولی از ان
ادمهایی است که دوست داری باشند
حرف بزنند با
بقیه با خودشان
و بعد دختر دایی
دوم می رود ان طرف اب دوباره
ظاهرا جای خالی
اش چندان جای خالی به حساب نمی اید
اما بعدا که عکس
ها را نگاه می کنی در البوم قدیمی
و دست نوشته های
شوخ و شنگ را که ده سالی پیشتر نوشته
در مبل زیر افتاب
جابه جا می شوی
و می بینی که
نبودن همه ی ادمها در وقت خودش زیاد به
چشم می اید