1/20/13
اساطیر چه طوری به وجود می یان؟
دقیقا چه زمانی؟
افسانه ها؟
خدایان؟
پیامبران؟
گفتن جمله های کلی
در مورد جوامع مدنی
وغیر مدنی
ترس ها و ارزوها انسان ها در مورد
طبیعت پیرامون
در مورد حمله ها
که منجر به جایگزینی خدایان می شه
این فرضیات اون لحظه ی تولد را مشخص نمی کنند
من چیزبیشتری می خوام که نیست
که نمی تونه باشه
یحتملا احمقم
احمق
1/5/13
12/29/12
12/28/12
12/26/12
12/24/12
12/22/12
استاد اساطیر
خانم ناز قشنگی است
با عینک ظریف و چانه ی ظریف تر
شال گردن قرمز می پوشد
و گاهی کاپشن قرمز
کفش قرمز
و کوله ی قرمز می اندازد
اخر جدیت است
اخر علم و تحصیلات
مجسمه ی ایده ال
ادم ایده ال
زن باسوادددد ایده ال
دوشیزه جی باید لطف کند
و زیاد ذوق و علاقه اش را نشان ندهد
ادمها اصولا رم می کنند
از لبخندها و ذوق کردن های
خارج از قاعده
12/18/12
12/17/12
12/12/12
12/11/12
12/9/12
12/3/12
12/1/12
11/30/12
"...There she was my new best friend
High heels in her hands, swaying' in the wind
While she starts to cry, mascara running' down her little Bambi eyes:
"Lana, how I hate those guys."
This is what makes us girls
We don't look for heaven and we put our love first
Don't you know we'd die for it? It's a curse
Don't cry about it, don't cry about it
This is what makes us girls
We don't stick together 'cause we put our love first
Don't cry about him, don't cry about him
It's all gonna happen
And that's where the beginning of the end begun
Everybody knew that we had too much fun
We were skipping' school and drinking' on the job
with boss
with boss
Sweet sixteen and we had arrived
Baby's table dancing' at the local dive
Cheering our names in the pink spotlight
Drinking' cherry schnapps in the velvet night
Know we used to go break in
To the hotel pool, glittering we'd swim
Running' from the cops in our black bikini tops
Screaming, "Get us while we're hot"
This is what makes us girls
We don't look for heaven and we put our love first
Don't you know we'd die for it? It's a curse
Don't cry about it, don't cry about it
This is what makes us girls
We don't stick together 'cause we put our love first
Don't cry about him, don't cry about him
It's all gonna happen
The prettiest crowd that you had ever seen
Ribbons in our hair and our eyes gleamed mean
A freshmen generation of degenerate beauty queens
And you know something?
They were the only friends I ever had
We got into trouble and when stuff got bad
I got sent away, I was waving on the train platform
Crying 'cause I know I'm never coming' back...."
L.Del Rey
11/27/12
11/24/12
همه چیز اون موقع افتضاح می شه
که من برای خودم دل می سوزونم
سرم را ار روی کتابی که می خونم بلند می کنم
می بینم ساعت تازه پنج شده
و جز خوابیدن و پیاده روی
و کتاب خوندن کار دیگه ای ندارم
بعد به خودم می گم
این تنهایی
اون تنهایی نیست که خودم بخوام
الان اون تنهایی هست
که من هیچ نقشی ندارم هیچ کجا
پیش هیچ کدومشون
هیچ کاراکتری نیستم
تف
11/17/12
11/16/12
''I kept thinking of him coming early to the university with two full cans of gasoline- probably not searched ,because he was a privileged war veteran.I see him going into an empty classroom and pouring gasoline over his head.Next he would have struck a match and slowly set fire to himself -did he light himself just once or several places? then he ran down the hall and burst into his classroom ,shouting "They betrayed us !They lied to us! Look at what they did to us!" and that was last of his rhetoric.
One did not have to agree with him or approve of him to understand his position.He had returned from a war where he belonged, to a university he had never been a part of.No one wanted to hear his stories.only his moment of death could spark interest.It was ironic that this man, whose life had been so determined by doctrinal certainty, would now gain so much complexity in death.'
"Reading Lolita In Tehran" by A.Nafisi
P.S:my cousin,she is one of the best so far.
11/12/12
11/10/12
11/7/12
10/29/12
با دختر دایی دوم می شد حرف زد
ولی از بس ایده
ال بود زبانت بند می امد
کلا دختر دایی
دوم را کم می بینی
ولی از ان
ادمهایی است که دوست داری باشند
حرف بزنند با
بقیه با خودشان
و بعد دختر دایی
دوم می رود ان طرف اب دوباره
ظاهرا جای خالی
اش چندان جای خالی به حساب نمی اید
اما بعدا که عکس
ها را نگاه می کنی در البوم قدیمی
و دست نوشته های
شوخ و شنگ را که ده سالی پیشتر نوشته
در مبل زیر افتاب
جابه جا می شوی
و می بینی که
نبودن همه ی ادمها در وقت خودش زیاد به
چشم می اید
10/27/12
10/24/12
10/20/12
و دوشیزه جی ژاکتش را دور خودش پیچید
همانطور که در کوچه پس کوچه های
باران خورده راه می رفت
و پسری زیر طاقی خانه ای قدیمی
به دوست دخترش اصرار می کرد
که ویولن بنوازد
و دختر به دوشیزه جی
لبخند خجولانه زد
و دوشیزه که به اواسط کوچه رسید
صدای ویلن کوچه را پر کرد
و دنیا سفید بود
پر از بوی باران
کوچه های قدیمی
وصدای ویولن
10/19/12
10/17/12
برایم جاذبه داشت
یک کلمه از داستانهایش را هم نمی فهمیدم
الان هم همچین معلوم نیست مقدار فهمیدنم
ولی این بشر عجیب بود
با اون نامه خودکشی "خیلی خوش گذشت.ممنون وخداحافظ"داشت می خندید
به همه
با اون چهار تا اسم مختلفی که برای
نوشتن داشت
عجیب
تمدن ها اینده ندارند حال هم ندارند تمامی انچه دارند گذشته است.تمدن چیزی است
که بشریت به مدد جریان ان بر کرانه هایش ته نشین می شود.چیزی است
که انسان ها به مدد مردن پشت سرشان بنا می کنند
10/14/12
Subscribe to:
Posts (Atom)