"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

5/7/13



 این همه خود خوری که تحمل می کنم

سر روابط داشتن با ادمهای دانشگاه

این همه عذاب که سر خجالت و ناراحتی ام

با خودم این ور و ان ور می برم را

به عنوان موفقیت ثبت کنم؟


این نید آو سام وان...اِ فرند...


تصمیم به خواندن کتاب "در جست و جوی زمان از دست رفته" گرفته ام

همیشه کتاب مقدسی بود

برای خواندش انگار که باید به سن خاصی می رسیدم

یا اداب و مناسک خاصی را اجرا می کردم

همین الان هم تصمیم به خواندن گرفتن

شبیه دست درازی به ساحت مقدس شخصی با شی قدسی است

می گفتند برای خواندنش باید صبر کنم

بزرگ شوم

زندگی کنم

ولی دیدم بیش تر از این نمی شود منتظر

زندگی بود که قرار نیست وجود داشته باشد





مادر گرام در یکی از چندین انفجارهای خشمش

همه چیز را به هم می پیچد

تمام وجودم را بالا و پایین می کند

مادر فهمیده ام کمتر

از همیشه می فهمد

می گوید:نا امیدم کرده ای

برای هیچ چیز نمی جنگی

برای خواسته هایت

همیشه دختر کوچولوی زندگی ات بوده ای

در انتظار پرنس با اسب سفید

مادر فهمیده ام معنای سکون و سکوت را نمی فهمد

در زندگی اش هیچ وقت دیوار نبوده


پدر جناب ف استاد مرمت نقاشی سه پایه ای است

چشم های مشکی بدون احساسی دارد

با صدای یکنواخت و ارامش می شود خوابید

و نقشش در کارگاه از چکشی که با ان میخ می کوبیم

کمتر است

وی معتقد است

که این ترم جمعی از احمق ترین

و اصطلاحا اُسکول ترین دانشجویان مرمت

را درس می دهد

5/4/13

در این"خودم"بودن
 افتخاری نیست

ب حالش بد است
می تواند در همین لحظه 
و همین ساعت قبر خودش را بکند
  از بس که درد دارد
به مرد جوان زنگ می زند
می گوید تنهاست
مریض است
ایا مرد جوان با او به بیمارستان می اید؟
مردجوان می گوید نه
ب به قطرات اشکش که می چکند
نگاه می کند
می گوید:من چقدر احمقم

4/27/13

نام
نام 
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
نام
ن
ا
م


جناب ف مرد جوانی است
مذهبی با ته ریش و پیراهن یقه بسته
پسر استاد است 
و دمش کلفت
نوزده ساله است و زن دارد
به چشم هیچ کداممان نگاه نمی کند جز زنش
فقط با او می خندد




 در مورد موسیقی که حرف می زند
با برق چشمهایش می شود تمام شهر را روشن کرد
محرم و نامحرم یادش می رود
همه چیز می شود فقط موسیقی
به گفته ی خودش از صدای باران گرفته
تا موسیقی هدفمند سیاسی این روزها
ویا اواز سنتی استاد صُدَیف

زندگی کردن در تصورات و رویا مسخره است
ادم وقتی این را می فهمد که یکهو
خودش را غافلگیر می کند
که وسط صحنه ای در ذهنش نشسته است
که اتفاق نیافته
دنیایی را ساخته از یک کلمه
یک حرف و رفتار که واقعا وجود ندارد
و بعد در این تصورات
من همه اش حرف می زنم
برخورد می کنم
هستم

اما اخر اخرش نشسته ام
روی همان صندلی
داخل حیاط

4/23/13

من همه اش به خودم فکر می کنم
به خودم که یک جایی
غیر از اینجا که هستم
هست

4/21/13



احتمالا همه به این حجم
فشرده ی عصبی در هم مچاله
که مضطرب و خسته و غرغرو است
کلی می خندند
ترجیحا دوست دارم
یکی از همین وقت ها روی
کف سرد سنگی دانشگاه ولو شوم




کجاست اون "همه"؟؟؟

بعد من خودم را تصور می کنم
که نشسته ام انجا
در یک کافه ی خوب
با پنجره هایی که نور بعد از ظهر را خیلی
لطیف می اورند داخل
بوی مخصوص کافه هم هست
در ذهنم من با جدیت تمام انجا نشسته ام و حرف می زنم
برای انها
حرف می زنم و حرف می زنم

4/9/13


بعد از چهل سال
برگشتن به شکنجه گاهت
کابوس است
حتی اگر این بار
عنوان بازدید کننده از
موزه ای را داشته باشی
که پشت صحبت های
راهنماهایش
و ماکت های مومی
زندانیان
فقط زرق و برق ببینی
و خودپسندی 
 حکومت فعلی را نسبت
به دوام قدرتش
بابا کلا حرف نمی زند
هرازگاهی شاید در های راهروهای
بند ها را باز و بسته میکند
وبه صدایش گوش می دهد
من فقط اشکهایم را قورت می دهم
هیچ چیز بدتر ازبرگشتن
 به جایی نیست که
از ان خلاص شده ای


برای شین

"سکوت می کنیم به احترام تمام سکوت های قبلی"



دنیایی که میم و ف تصویر می کنند
کلا برایم غیرقابل تصور است
خارج از قاب من است
روزهایی که هردقیقه و ساعتش
یا دیگری فرق دارد
پر از رابطه است
پر از ادم است
پر از جنب و جوش است
انگاری همه اش
اشکال بی حجم وزنی هستند
کدر و دور
و من سر درنمی اورم
از تشنگی و گرسنگی
برای شهرت و قدرت
از این همه تلاش و جنب و جوش
برای بودن
برای فریاد زدن بودنت





 ناتوانی از من
است

میم را برای بار هزارم می شناسی
میمِ تنها و خسته
دوست داری وی را در تاریکی
بغل کنی
و بگویی اشکالی ندارد ادم بعضی وقت ها
کم بیاورد وفرار کند
بعضی وقت ها نباشد

3/26/13


چرا
ادم باید امیدوار
 باشد
که پشت
هر شادی و خوشحالی
و عشوه گری بی حد و حصر
زنی تنها و غمگین نشسته است؟

ایا می شود مردی چنین زنی را دوست بدارد؟
ین سوال از سر بدبینی نیست
ازسربی عدالتی و نامردی هم
از سر نداشتن شناخت نسبت به
هر نوع جنس مذکر است
کلا فقط تصویر است که می بینی
تصویر مرد دنبال س*س
تصویر کلاسیک یک مرد
تصویر مرد عاشق
مرد حسود
مرد مهربان


افتخار خانوادگی مان در نوشتن و خواندن است
در نوشتن خاطرات
داشتن لحن و نثر مناسب
از بزرگترین ها تا کوچکترین ها
باید به خواندن و نوشتن در 
خانواده بالید
به داشتن تحصیلات
به خود بودن و در عین حال
تکثیر پی در پی
یک تصویر خانوادگی
خانواده کلا چیز مهمی است
باید به همین خانواده احترام گذاشت
خانواده ی اصیل ،قدیمی،باافتخار
که همه را هل می دهند جلو
تشویق می کنند حتی اگر حق شان نباشد
و هیچ کسی جز خودشان
 را در حلقه ی نابغه شان
راه نمی دهند
همین ها باعث می شوند میم بشود 
نمونه ی استقامت و تلاش و پایداری
برای سوشی خوردن حتما به او مراجعه کنید
برای دوست بودن!دوست داشتن

هر عید دیدنی معمولا ده دقیقه طول می کشد
سیل ادمها در خانه ی فلانی سرازیر می شوند
بعدا که سیل بعدی می رسد
بلند می شوند وبه خانه نفر بعد نقل مکان می کنند
کل ده دقیقه می تواند تقسیم شود
به سلام و احوالپرسی های نیم دقیقه ای
با ادمهایی که سالی
حدااکثر دوبار می بینی شان
و بعدا قرار نیست ببینی شان
و ممکن است تا عید بعدی
خیلی هاشان نباشند

3/17/13


به نظرم باید برگشت به عقب
به همان جایی که از اولش هم نبودیم

3/16/13


می بینی؟
من قدرت حرف زدن
 با خودم را هم از دست دادم
اون:تو لِز هستی؟






همکلاسی خوشمزه ی بامزه

3/6/13

و وقتی با انها حرف می زنی
اهنگ صدایت
تکرار
احمق ها احمق ها احمق ها
می باشد




تف
جمله ی عادی شده اقا و خانم طراحی
هنگام احوالپرسی:خب!هنوز کار می کنی یا نه؟




:((

3/4/13

خوب شین
حالا که نیستی
نمی دونم دارم برای 
کی حرف می زنم




لابد خودم

3/3/13



فردا 
قرار
نیست 
تمام
شود
Dear Miss G:
When you start to sympathize with yourself
you should simply f*ck yourself!

3/2/13

بوی تینر
موهای سفید شده از گچ
دست های روغنی
پوست زبرسیاه شده



















و امروز به پایان می رسد

می تونید همین جا دفنم کنید
وسط همین دیوارهای گلبهی
اون:اره خب!از یک سال پیش تو کف من بوده
معلومه الان احساساتمون با هم برابر نیست

اره دخترهای خوب من
شما الان هیچ کدومتون نیستید
هیچ کدوم


بهتر
چون من نمی دونم چطوری باهاتون 
قسمت کنم
قرار داشت
بهش گفتی لباسهاش با هم
جور نیستند
لابد تا اخر
قرارش به این فکر می کنه
که خوب تیپ نزده



چه مرگت شده تو؟

خفه شو و
اینقدر لبخند نزن جی

2/27/13

اتاق با دیوار گلبهی
موکت صورتی



ترجیحا تا اخر عمرم اینجا
می مونم

2/19/13

ارغوان
 این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می اید؟


2/18/13







Now we only have mutual friends,bestie.

???

2/13/13

آنکه تمام آفرینش از او برخاسته است،
خواه خود خالق ان باشد یا نباشد،و والاترین بزرگوار در بالاترین
اسمان ها است،ایا حقیقت امر را می داند یا حتی بر او هم مجهول است؟


ریگ ودا
بعضی وقت ها ادم دوست هایش
را برای چندمین بار کشف می کند


دوشیزه جی از شریعتی تا توپخانه پیاده میرود
صندلی عقب ماشیین مرد جوان می نشیند و لذت می برد
از شب های تهران
از ساختمان های بلند به اسمان رسیده
از داف های خوشگل موشکل توی ماشین ها
از صحبت های دو نفر جلو نشسته
عکس های ذهنی می گیرد
از مردجوانِ اون وخود اون
هنگامی که دست همدیگر را می گیرند
همدیگر را در اغوش می کشند
در مورد همدیگر حرف می زنند
در دَرَکه املت می خورد
چای می خورد و منظره ی کوه برفی را تماشا می کند
خوشحال هست که تنها هست و نیست
جمعه ی ارامی را  با برادر و همسرش می گذارند
دوست دارد تا ابد 
در خانه ی نیمه تاریک بنشیند
و برادرش را تماشا کند
که با ارامش
ظرف های
کثیف شب قبل را جمع می کند
یا می نشیند روی مبل
 و دست دور زنش حلقه می کند



دنیا در ان مدت
فقط می شود تهران
تهرانِ شلوغ هیولاوار
 با منظره ای از کوه های برفی در پشت سر



2/12/13


اروم و شیک من را با ماشین رسوند دم خونه

من می خواستم هی بگم نزدیک یک اژانس پیاده می شوم

ولی طبق معمول دهنم را بسته بودم

فقط احساس عذاب وجدان داشتم و

ممنون بودن به حد زیاد

با اینکه می دونستم فقط به خاطر

دوستی با اون این کار را می کنه





یعنی تف

2/11/13

مرد جوان:کی اصلا تو را دوست نداره ؟!همه تو را دوست دارند
اون:دخترها
مرد جوان:دخترها را ولشون کن!همه حسودی می کنند

بعد من هی به اون که برگشته بود طرف من لبخند می زدم
و می گفتم که من خوبم
خیلی هم بهم داره خوش می گذره
ولی خوب موسیقی و پریود
و جایی که من اون جا نداشتم 
می تونست یک کاری کنه
که زار بزنم وسط ماشین

من فکر می کنم همه چیز را باید برای خودت نگه داری
خودت را هم برای خودت

2/8/13

Always,the  third person. 

2/1/13








دوشیزه جی فکر می کند می تواند کسانی
را که دوستشان دارد توی شیشه کند و با سرکه ترشی بیندازد
!تحمل دیدن تغییرات را ندارد،بزرگ شدن ها،نزدیک شدن ها،فاصله گرفتن ها
،فکر می کند همه چیز باید تا ابد مثل گذشته باشد
اگر اینطور بود که بزرگ نمی شدیم همانی که امروز
هستیم نمی بودیم




شین ، بودنت مبارک

1/29/13



آدم خوبی باش
بعدا می توانی خوب بودنت را
در اتاق خودت
بالا بیاوری


همیشه آخرش می خواهی برگردی خانه

تو خانه ات را با خودت حمل نمی کنی

باقی می گذاری اش

و می خواهی برگردی به همان جایی

که از اولش هم بودی

  
وقتی غریبه ای در یک جا

همه داستانی برای تعریف کردن دارند

از راننده های اتوبوس و تاکسی و قایق گرفته

تا ماهیگیر دم ساحل

و کارمند پذیرش هتل

فروشنده ی پاساژ

و نگهبان یک بنای تاریخی

برای تو همه چیز صرفا

یک داستان است

و می گویی واو


 لب دریا اول بار صدف های بادبزنی را می بینی

درشت و ریز با  رنگ های ملایم با چین و بدون چین

کم کم صدف های حلزونی شکل و زائده دار پیدا می کنی

صدف های عجیب و غریب

دفعات بعدی چشمت دیگر صدف ها را نمی بیند

چیزهای عجیب و غریبی می بینی

سنگ  های تغییر شکل داده شده

بقایای فسیلی شکل نرمتنان

خرده شیشه های سا ییده شده

مرجانهای مختلف

و تف کرده های دریا را جمع می کنی



بومیان جزیره معتقد هستند زمانی دریا طوفانی است
که انسان مرده ای را در خود حمل می کند و خشمگین است
روزی که ارام می شود
جسد یک جایی در یک ساحلی  تف شده است بیرون
و دریا از بارش سبک شده است




1/22/13

Deep 


بعد همه چیز هی می شود
بعضی ادمها
ادمها
این ادمها
ان ادمها
ادمها 
ادم ها
ا
د
م
ه
ا
اقای طراحی می گوید:دارید بزرگ می شوید
. لبخند می زند


گفت :رابطه که نداشته باشی روحت به سکون میرسه
صدای خودت را می تونی بشنوی
ولی من حقیقتا با مرد جوان
معنای یک رابطه ی واقعی را فهمیدم










دیگه حرف از فرشته 
و شاهزاده ها
نیست
می تونم نفس راحتی بکشم
دخترهام یکی یکی دارند سر و سامان می گیرند





:))):


انچه از ان اگاهی داریم تصورات ماست و ما نمی توانیم دنیای خارجی را بسنجیم"
که حواس ما ان را چنین ساخته و پرداخته است.
ما چگونه می توانیم از کیفیت شی خارجی اطلاع پیدا کنیم و بدانیم که این شی خارجی را حواس بویایی و شنوایی 
و بینایی وچشایی و لامسه ی ما دگرگون نساخته است در حالی که از راه خود همین حواس ان را دریافته ایم؟" و.دورانت
برایت کرم پودر می زند
و ریمل
خط چشم نازک 
و روژ گونه ی صورتی ملایم
روژ صورتی



زن برادر توی اینه به
تو لبخند می زند
می گوید:ارایش که می کنی
فقط باید روی زیبایی ها تاکید کنی
نباید چیزی را که وجود نداره
بسازی