"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

8/18/12

بازگشت از شمال سبز چسبناک
به نصف جهان خاکی گرم
بعد از باز شدن چمدان ها
خستگی درکردن ها
استفاده از اینترنت و تلویزیون مثل
یک قحطی زده
دوشیزه جی بر روی تخت ولو می شود
و جای خالی شین
با غلظت بیشتری 
بیرون می زند
پدر گرام ساعت ها صحبت می کنه
دوشیزه جی ساعت ها صدا را یواشکی ضبط می کنه
از ترس فردا
از ترس نبودن ها
برای موقعی که هیچکس نیست
که روبه رویش بشینه
و خیلی ساده بگه
می دونی که خیلی برای من ارزشمندی

8/6/12

نیازمند بغل
با قابلیت سکوت چند ساعته








انگارا بالش

7/28/12

اعصاب کتاب خوندن ندارم
معجزه ای هست که هر 19سال یکبار اتفاق می افته یقینا
اون در مورد پسر حرف می زنه
پسر باهوش خاص متفاوت کم حرف
پسر کتابخوان باسواد فیلم بین سیگار کش
در مورد یک دوست صمیمی معمولی


من مثل احمق ها گوش می دم
و تجربیات هالیوودی ام را زیر و رو می کنم
اونها را تصویر می کنم
 که درچند سال اینده دیگه دوست صمیمی معمولی نیستند





تف

7/10/12

آ
ق
ا
ی
ط
ر
ا
ح
ی




چهره ام برام غریبه است
نمی تونم خودم را تصور
وتصویر
ت.ص کنم
شاید هم نمی تونم
خودم را ارزو کنم





''We'll be friends forever,wont we Pooh?asked Piglet.
Even longer,Pooh answered''










Winnie The Pooh


اِم!مریم جون خودتون هستید؟
نه!من عاطفه جون هستم
از توی ماشین داد زد گفت
یک کم به خودت بِرِس خانوم

7/2/12

می خوام رویایی را زندگی کنم که مال خودم نیست
اشتباهی به هم بافتم این رویا را



:D

6/23/12

''At the end, u came back to ur hometown 
to the beginning , realizing that u could'v chosen  another way of living , u could'v lived another life .''

6/7/12

''I came to this place searching
 for somewhere to die,so what in the world am i still doing here?''


و
برای لحظاتی چند جادوی نانا ما را می گیرد
چشم بصیرتم
اقای طراحی را می بینه
که بعد از حرف های
هزار باره ی من
خمیازه ای
شدید،کشداروخُردکننده
می کشد
هنور وقتی به هم می رسیم
من از فیلم های ترسناک و شبح ها حرف می زنم
یادم رفته
پسر دیگه بزرگ شده
مردی شده برای خودش
و من این پسر جدید را نمی شناسم

دختر دایی نهم به خودش می گه سوپر ُپکیده 
وقتی خیلی لطف داشته باشه از کلمه ی نیمه بینا استفاده می کنه
همیشه دوست داشتم
از رنگ ها برایش حرف بزنم
ساعتها از تصاویر صحبت کنم
لباس ها و گوشواره هایی که دوست دارم را از نزدیک نشونش بدم
در مورد عکس ها صحبت کنم
نقاشی ها


نمی دونم

فکر کنم دوست دارم چشم هام را باهاش شریک بشم

♥ 

6/6/12

 هرچقدر فرار کنی اخرش 
می رسی به خودت



نوزده سال دیگه به خودم می گم یک عمر گذشت







6/2/12

 


 جای خالی را نمی شود
با خاک پوشاند
 
من و مامانم دوران خوشی را می گذرونیم
نصیحت ها و دلداری هامون را
هی به همدیگر پاس می دیم



:))))))))