"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

5/29/10


فقط 2هفته ی دیگه
هیچ اتفاقی نمی افته
همیشه همینطوره
مزه مزه کردن گذشته

نمی خوام حتی یک کلمه

بشنوم از اون چیزی که می گی

U don't get it,do U?!


گفتم:جاتون خالی

رفته بودیم دهات

گاو و گوساله ها و الاغ ها

خرابه های خونه ها و گندم ها

و بوی چوب سوخته بهتون سلام رسوندند








فقط لبخند زد



5/26/10


گاهی وقتها

کارت از

سکوت کردن هم گذشته

محترمانه

باید خفه بشی


انچنان ملت ایران ملت ایران می کنه
که حال ادم بهم می خوره



ما هم که سالهاست
جزو ملت کشور

همسایه هستیم حتما















احمق!؟یک چیزی زشت تر


5/25/10


یک روزی سرت به یک چیز دیگه گرم می شه
یادت می ره

خیلی وقته به هیچ چیزی فکر نکردم

مثل تفاله ی چای

ناراحت نباش

بلاخره یک روزی اون هم ساکت می شه


گفت:من دیگه از اون اب سرد کن اب نمی خورم

موضوع این نیست که پسره لب اش را بهش چسبانده

موضوع این هست که پسره بسیجی بود

حال بهم زن


5/22/10


حجاب!؟
هه
:D
شب درازه

5/21/10


هنوز نفهمیدم

باید از دست پسرها عصبانی باشم یا دوست دخترهاشون





هر برنامه ی مفیدی را بخاطر یک چیزی


که به دوست پسرهاشون مربوط هست بهم می زنیم




Are they GIRLs or what?















برای هیچ کس


Join me in...?!


:D

5/19/10


به این زندگی
وقتی از بیرون بهش نگاه می کنی خیلی

جالب و هیجان انگیزه

تویش هیچی نیست

5/18/10








این عکس ها را گرفتم



که یک کم با هم بخندیم

اقای طراحی گفت جلسه ی

دیگه که می ایی باید تکلیفت با خودت مشخص شده باشه

برای چی طراحی می کنی

برای چی می خوای طراحی بکنی

برای چی می ایی اینجا

و چرا هروقت من وارد کلاس می شوم کارهایت را پاره می کنی یا خط خطی

گفت من از تو جواب می خوام

صریح روشن مستقیم و نه هیچی دیگه

جواب من هم صریح و روشن و مستقیم هست

فقط یک کم مچاله


اعضای باقی مانده ی قبیله دور قبرها دانه به دانه حلقه می زنند
با همدیگر حرف می زنند
و هر از گاهی با سنگ روی سنگ قبر می زنند
که دریچه ای به ان دنیا باز کنند
اونها مرده اند
زیر خروارها خاک
همه چیز تموم شده
نمی فهمم برای چی باید خاکشون کرد
و بعد سالی یکبار بهشون سر زد
everything is done!

این هدیه ی اخر سالم بود

از طرف بعضی ها














:D

5/11/10


شاید از دستم ناراحت بشی

بهم حق ندی

فکر کنی من تو را درک نمی کنم





اما برای ادامه ی یک رابطه

زور زدن یک طرفه کافی نیست

سرت شلوغه

تنهایی و شاید یک جورایی

وضع من بهتر باشه و یک جورهایی وضع تو













همیشه من نمی تونم بنویسم

حرف بزنم

همین به من کمک کرد که
همیشه برای بقیه دیوار نباشم









بلاخره باید یک وقتی یک جوری بهت می گفتم

من اخرش کار خودم را می کنم

اما تو باید برای خودت تصمیم بگیری
:X
خیلی وقته سعی می کنم در
رابطه با تو خودخواه نباشم

همین روزها است که همه چیز تموم بشه

تموم اون نمره ها و دوست ها و فریادها و حرفها
و اتودها و جشنواره ها و امتحانها
تموم اون مفهوم کلی مدرسه




دلم می خواد برگردم عقب
یک جاهایی توی 12 -13 سالگی بایستم
و جلوتر نیام
نه برای معصومیت و بی خبری
و از این چرت و پرت های احمقانه ی
دوران کودکی و از این حرفها

برای اینکه من می ترسم
از اینکه جلوتر برم
جلوتر
و جلوتر




فقط می ترسم

5/8/10


دیگه دلم نمی خواد حرفی بزنم

بعد از یک مدتی عادت می کنی











:D