"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

6/23/12

''At the end, u came back to ur hometown 
to the beginning , realizing that u could'v chosen  another way of living , u could'v lived another life .''

6/7/12

''I came to this place searching
 for somewhere to die,so what in the world am i still doing here?''


و
برای لحظاتی چند جادوی نانا ما را می گیرد
چشم بصیرتم
اقای طراحی را می بینه
که بعد از حرف های
هزار باره ی من
خمیازه ای
شدید،کشداروخُردکننده
می کشد
هنور وقتی به هم می رسیم
من از فیلم های ترسناک و شبح ها حرف می زنم
یادم رفته
پسر دیگه بزرگ شده
مردی شده برای خودش
و من این پسر جدید را نمی شناسم

دختر دایی نهم به خودش می گه سوپر ُپکیده 
وقتی خیلی لطف داشته باشه از کلمه ی نیمه بینا استفاده می کنه
همیشه دوست داشتم
از رنگ ها برایش حرف بزنم
ساعتها از تصاویر صحبت کنم
لباس ها و گوشواره هایی که دوست دارم را از نزدیک نشونش بدم
در مورد عکس ها صحبت کنم
نقاشی ها


نمی دونم

فکر کنم دوست دارم چشم هام را باهاش شریک بشم

♥ 

6/6/12

 هرچقدر فرار کنی اخرش 
می رسی به خودت



نوزده سال دیگه به خودم می گم یک عمر گذشت







6/2/12

 


 جای خالی را نمی شود
با خاک پوشاند
 
من و مامانم دوران خوشی را می گذرونیم
نصیحت ها و دلداری هامون را
هی به همدیگر پاس می دیم



:))))))))

5/31/12

''هیچ چیز از نو شروع نشده،بلکه فقط منشعب از چیزی است که قبلا وجود داشته''


S.P






خواب دیدم دوباره برگشتم اونجا
به اون خونه ی قدیمی
متروک
دوربین دستم بود
می خواستم دوباره عکس بگیرم
تو خواب به خودم 
گفتم اون دفعه از فلان زاویه عکس نگرفتم
برم از اونجا بگیرم
همه چیز خاکستری بود
 مثل اینکه توی خود عکس قبلی گیر کرده بودم


عذر می خوام که در چهارچوب 
انتظاراتتون نمی گُنجم




:D
They think that u have feelings for them just
 because u are smiling and acting nice and friendly...
.  



And it just make me so mad and embarrassed...

5/29/12

فعلا  دوست دارم در بغل
یک بشری فقط زار بزنم














:((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
استاد ترسیم:خانم ن شما با اون همه وجاهت ازتون چنین ارائه ای انتظار نداشتم
تیک عصبی بودند یعنی اون کارها؟



و من تا مدت مدیدی سرخ و شرمنده اشک الود و دوباره شرمنده و خجالت زده هستم



یعنی افتضاح کردم

تف

5/26/12

دوست دارم این خرداد پرحادثه
که همه بهش عادت کرده اند
زودتر تموم بشه




برای بار هزارم با این تصمیم میرم پیش اقای طراحی 
که قید کلاس و نقاشی را بزنم
برای بار هزارم اقای طراحی یک جوری
حرف می زنه و نگاه می کنه
که بعدش کاغذ و ماژیک هام را در میارم

هَمچین مصمم برای انجام کار


:)))):

5/24/12

داشتم فکر می کردم خودم را بندازم از یک جایی پایین

دور هم یک کم بخندیم



:((((:

5/15/12







For Shin





''How  long can u suppress ur own desires?
Until u understand that in doing so will destroy urself.''



بابا می گه
ما نگران هستیم
به عنوان دو نفر دیگه که باهات زندگی می کنیم


اولین بار هست که اون بهم می گه
یک کم حرف بزن
برامون تعریف کن