"It was so gorgeous it almost felt like sadness."B.Y

10/25/16

Dear miss G
Im now writing this  as your 23self.im still alone,Shin is still my BFF though she might not know it.M & F are still my buddies.im not that sad and hopless anymore . now i begin to embrace the fact that im a giver(how arrogant and egoistic that sounds)   , being kind and taking care of people around me is part of who i am, there are times when I hate all of them for leaving me behind for not trying to listen for once but i accomplished  what you tried so hard to achieve "it doesn't matter ".i found that the most important loves in my life are my books, history and art.they are the ones that saved me over and over and im happy to tell you we did a great job in finding peace with ourselves. There are times when i become that coward  one ,but well we have come a longe way there is still a road ahead. I haven't been in  love with a stranger and i dont think that ever gonna happen so we should get used to living by ourselves and working .im way pass that stage of making love with your work and university major ,we are practically a married couple of four years .Dad has cancer and as you know im not one of those optimistic people who belive in a cure but im trying really hard to enjoy the present with him and with my mom going all anxious and depressed.stay strong and quite :)))
Yours
MissG,23
P.s:i now have 90 pairs of earings,yay for us :)))

7/3/14






one,once said when you try your hardest to show 
others that you are happy and everything is perfect 
is the time when you are the least happy.my situation pictures
this moment perfectly,by putting photos on Insta and FB
i just wanna show my friends "SHIN" and others that
im happy and satisfied without them in my life
and its a lie.
a big fat lie
surly they dont care either way.


7/2/14




Mr.Kh is one of  my supervisors at work.he gives me the feeling that im doing everything wrong. he and the other supervisor,Mr.T has their differences in methods of conservation.when i do something according to what Mr.T had told me, he acts as if its my own idea and puts the blame on me.
just give me a break. :(((

6/20/14

iv got my twenty fifth pair of earnings today,only a few of these earnings were bought by others  ,so they are basically reminders of the days i spent alone wandering streets ,thinking and struggling.they are rewards of surviving another shitty day,a kind of day that you wish you have never been born.

6/14/14







I told her that im in love with someone
at the university 
then we laughed so hard that it hurt.
i couldn't tell her stories
of a different me.
she knew me to well to fall for that.





I have lived here all my life,i'v thought about leaving  for a bigger and more civilized country,somewhere you can be  free in the reality of your daily life ,but there is this part of me that always betrays that idea ,the part that  in may dreams and mental pictures  places me in a village far from people and cities.a quite place hidden in Iran's western mountains or in its deserts .maybe she is the one that knows my most honest desire , the desire of  being at peace with myself.

2/1/14



تولدت مبارک

1/31/14






Day after day, alone on the hill
The man with the foolish grin is keeping perfectly still
But nobody wants to know him
They can see that he's just a fool
As he never gives an answer
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

Well on the way, head in a cloud
The man of a thousand voices talking percetly loud
But nobody ever hears him
Or the sound he appears to make
And he never seems to notice
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

And nobody seems to like him
They can tell what he wants to do
And he never shows his feelings
But the fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around

He never listen to them
He knows that they're the fools
They don't like him
The fool on the hill
Sees the sun going down
And the eyes in his head
See the world spinning around




1/30/14

با الف می رویم دور دور
الف با چشمهای روشن
پالتوی یقه خز دار
و عشق به موسیقی 
سیگار می کشیم
از ز حرف می زنیم
از بزرگ شدن
خانم شدن
و اینده
در دوجا الف نزدیک است
که به کشتنمان دهد
فقط می خندیم
  وبه سیگارمان پک می زنیم
شام می خوریم
و بعد از هم جدا می شویم


الف بر می گردد به زندگی اش در کنار موسیقی
و اماده شدن برای تهران رفتن
و من برمی گردم همین جا
برای چندمین بار

1/15/14




و شین حق با تو بود بهتر بود اول حرف می زدم و بعد محترمانه
ناپدید می شدم اما اصولا روشم این است ، ساکت می شوم
و عصبانی  یا می گذرم ،فراموش می کنم و سعی می کنم
همان ادم قبلی رابطه ام باشم! احتمالا از خجالتم ناشی می شود
 یا از این هیچی بزرگی که در وجودم ریشه دوانده شاید هم لوسم
سی درصد هم منتظرم طرف مقابلم یقه ام را بگیرد و توی 
صورتم فریاد بزند که اخر تو چه مرگت شده است
و انقدر منتظر بنشیند تا حرف بزنم
یا اطمینان داشته باشم که وقتی ناپدید می شوم
دنبالم بگردد منتظرم باشد
می توانستم بگویم حسادت هیولایی است
ارام می خزد و تمام وجود را می گیرد
که باعث می شود از تو متنفر بشوم و از خودم
از تو که دوست های جدید پیدا می کنی 
عکس می گیری و عنوان می زنی"نیمه ی دیگرم"از اینکه
دوست صمیمی پیدا می کنی و تغییر می کنی
امکانش بود برایت بگویم
که همیشه ارزویم این بوده که تصویر کلیشه ای
دوست صمیمی تا ابد را در کنارم داشته باشم بجای کتابهایم و تنهایی ام
فریاد بزنم  که من نه می دوم نه به جایی برخورد می کنم
و نه می شکنم و پایین می ریزم که بخواهم بلند بشوم
من صرفا ایستاده ام در یک خیابان پرجمعیت
پر از ادم و فقط نگاه می کنم
نگاه می کنم و می ترسم
ادمهایم را پیدا نکرده ام
ان جمع دوستانی را که قرار است
مرا بپذیرند وقتی بقیه نیستند
جایم را پیدا نکرده ام
از اولش هم اینجا می نوشتم برای تو
که دوستم بودی
و بعد دیدم که انگار نمی شنوی مرا
چیزهای دیگری برای شنیدن هست
پس چه نیازی برای حرف زدن وجود دارد
و عصبانی می شدم
از روراست نبودنت
از اینکه نمی گفتی خاطره شده ام
تو هم تصاویر خودت را ساخته ای
احمق نیستم بدون تصویر نمی شود زندگی کرد
اما
گفتنت همه چیز را راحتر می کند
 لابد می شود راحتر وسط جمعیت ادمها ایستاد
بدون به عقب برگشتن
به خیال اینکه کسی صدایم می زند















1/14/14

و من مطمئنم که چیزی را گم کرده ام
چیزی که قبلا بود و الان نیست
تصویر خاکستری رنگ مه آلودی 
که نمی شود دیدش
که قبلا بود
بزرگ رنگی درخشان
و نبودش
باعث می شود
بگویم  هیچ چیزی مهم نیست
و این هیچ چیز را حس کنم
و باعث می شود 
خندهایم عصبی باشد
و اشک هایم را نگه دارم


می روم کیش و از کیش به نصف جهان برمیگردم
از سرما به گرما و از گرما به سرما می روم
می غلتم و زیررو می شوم
همه چیز دوباره درهم و برهم می شود
دوباره جوشهای صورتم می زنند بیرون
و با داشتن عنوان زشت ترین دختر نمونه
مجبورم 24ساعت تاخیر و لغو پرواز را تحمل کنم با
گروه رنگارنگی از آدمها و دخترها یی که پوست صافشان حسرت برانگیز است
کلاس آیلتسم را 2جلسه نمی روم و بوی نم کشیدگی انگلیسی ام را حس می کنم
دانش جمعیت و خانواده را با نمره ی 9مردود می شوم
و سعی می کنم به خودم بقبولانم که به تخمم هم نیست
که هیچ چیزی مهم نیست
حتی ترس های قدیمی ام هم بالا نمی زنند
وقتی 2زمین لرزه و1پس لرزه را تجربه می کنم
در ملافه های سفید می پیچم به خودم
و لرزش تخت وشیشه ها احساس می کنم
و قبول می کنم که همه چیز در یک لحظه 
تمام می شود



12/31/13

و من همیشه حرف زده ام
از شجاع بودن 
فانون شکن بودن
از اهمیت ندادن به نظرات و نگاه های دیگران
در مورد رفتن و فرار کردن
در جای دوری گم و گور شدن
زیادی در مورد این چیزها حرف زده ام
و تصویر دیوار بودنم
را با خودم این ور و آن ور کشیده ام
و این خسته ام می کند
اینکه فقط یک تصویر باشم
تصویرسخن گو


12/28/13


در خواب ز زنده است
یکی از همان مانتو های رنگارنگ همیشگی اش را پوشیده
و مثل همیشه ارایشش غلیظ است
در کافه ای نشسته ایم
که به اصرار او می رفتم
برخلاف همیشه خلوت است
از جمع دخترها و پسرهای هنری
خبری نیست
در خواب هم معتاد قهوه است
به میز نگاه می کنم
و پر از فنجان قهوه است
که خالی شده
  ز لبخند می زند
فنجان در دستش را برعکس
می گذارد بر روی نعلبکی
می گوید تو هم که بلد نیستی
فال بگیری





و خواب به صحنه ی دیگری

پرش می کند







12/24/13

 دوشیزه جی از کلاس ایلتس برمی گردد 
ساعت هشت و نیم شب است
ملانی گوش می کند
دوست دارد در خیابان در شب راه برود
و برقصد
و تف کند به همه چیز
  و نصف جهان پر از باد است
بادی که نه خوب است نه دوست داشتنی
سوزن هایش را تا مغز استخوان 
هر انسان احمقی که شب در خیابان ها راه
برود فرو می کند و بلند می خندد

من احمقم
که همچنان دنبال خودم
در زندگی دوستان قدیم محترمم می گردم
همه شان زندگی شان چیز دیگری شده
و این من هستم که زندگی
دیگری پیدا نکرده ام


دوست دوران غم و تنهایی دیگران هستم
یحتملا



12/20/13


دوشیزه جی برای اولین بار
به روش سنتی صحافی کتاب می کند
اولین کاغذ دست سازش را می سازد
اولین مطالعات تطبیقی تاریخی اش را انجام می دهد
برای اولین بار بر روی پارچه ای 200ساله آزمایش
می کند

در این اولین بارها است که مطمئن می شود
جای درستی ایستاده است
حداقل در این لحظه


اصولا بهتر است دانشگاه تمام شود
این اوضاع درهم فشردگی و عصبیت
این اجتماع دانشجویان محترم
و من بروم مسافرت
دور از اینجا
دور از همه چیز
در احترامی متقابل با خودم به سر ببرم
حداقل برای مدتی

12/19/13

بعد کلا معلوم می شود که س عاشق 
ب نبوده و عاشق سین است
و سین می گوید 
صرف اینکه کسی خوب است که نمی شود
وارد رابطه شد
و الف اصرار می کند
دعوا می کند
بداخلاق می شود
که سین حتما باید به درد و رنج س خاتمه دهد

سین می گوید وظیفه اش خاتمه دادن به درد و رنج بقیه نیست
و عشق اول زود از یاد آدم می رود




Johnny boy, my friend,
It is the end
of the summertime.
In the wine,
in the tree:
You and me.
You'll recall all the tears.
I had fears.
You could not stop them from falling.
But you did, Johnny boy, my friend.
They're falling again!

Johnny boy, my friend,
Stop them again
for a lonely girl
In the world
of the stone buildings
That would turn brown
if they were born
In the town
where the trees are grown.
Johnny boy, I'm alone.
Please take me home!

Johnny boy, my friend,
Please hold my hand
In the middle of the night
When the world crashes with all its might.
Johnny boy, if you had pain
I would do the same.
Johnny boy, my friend,
You gotta help me again!

Johnny boy, my friend,
It is the end, it is the end
of the summertime,
In the wine,
in the tree:
You and me.
You'll recall all the tears.
I had fears.
You couldn't stop from falling
But you did, Johnny boy, Johnny boy, my friend, my friend.
You gotta help me!

Melanie


MM